دل گفته ها

متن مرتبط با «میهمان» در سایت دل گفته ها نوشته شده است

سوریه 2: دمشق، حلب: میهمان را به سرا خواند و خود در حلب است

  • احساس می‌کنم که چیزی روی پاهایم می‌لغزد و تَلَقي صدای افتادنش می‌آید؛ صدای خش خش ممتدی را در اطرافم می‌شنوم. چشمانم را باز می‌کنم و بیاد نمی‌آورم کجا هستم. خیلی تار و گنگ، صورتی را می‌بینم که می‌گوید: آقا، میز جلویتان را باز کنید برای شام. سر جایم می‌نشینم و کتاب "جامعه‌شناسی خودمانی" که آن روزها خیلی سر و صدا کرده بود، را از روی زمین بر می‌دارم. دوندگی‌های پیش از سفر و روزه داری چنان رمقی ازم کشیده بود که به محض بلند شدن هواپیما و خواندن دو پاراگراف از کتاب، بیهوشِ خواب شده بودم. بالأخره با کنده شدن هواپیما از زمین، سفر سوریه آغاز شد. دیدن کلمه ICARDA در بین آن همه کاغذهای اسامی که میزبانان برای پیدا کردن مهمانشان در خروجی فرودگاه دمشق به دست گرفته بودند، نور امیدی بود که همه چیز سر جای خودش است. راننده ما را به الفندق الشام (هتل شام) برد. هتل شام بود اما از شام خبری نبود و آن بچه غذای توی هواپیما کجا کفاف سوخت و ساز آن روزهاي مرا می‌داد. از مینی یخچال کوچک زیر تلوزیون یک بسته بادام زمینی و یک آبمیوه قوطی کشیدم بیرون و اولین خوراکی در خاک سوریه را کلید زدم. غافل از اینکه هر دانه از این بادام زمینی ها به قیمت یک بسته‌اش در بقالی سر کوچه خودمان خواهد بود.فردا صبح، بعد از صبحانه مفصل سلف سرویس هتل باید به سمت شهر حَلَب که مقر ایکاردا بود راهی می‌شدیم. اما قبل از رفتن، حسابی نقره داغمان کردند. آن خوراکی یخچال و یک تلفن به ایران، 9 هزار لیر سوری برایم آب خورد که با حساب آن وقت می‌شد چیزی نزدیک به 57 هزار تومان ایران که 45 هزار تومان تلفن از هتل به ایران و بقیه هم تنقلات یخچالی. برای آن سالها رقم سنگینی به شمار می‌آمد. با یک ماشین شاسی بلند که در ایران خیلی کم دیده می‌شد راهی حلب , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها