شهریور نه تابستان است و نه پائیز. حسرتی است از کارهای ناکرده و تابستانی که به سرعت برق و باد بساط عیش نیمه کارهاش را جمع میکند و ما را با حسرت و امید برای تابستانی دیگر تنها میگذارد. رسول خان خسروی، رفیقی است به تعداد 32 شهریور. از مهر 1370 که همکلاسی دانشگاه شدیم تا حالا داریم درباره همه چیز زندگی از جمله کتاب و نوشتن حرف میزنیم و فکر میکنم حالا حالاها حرف خواهیم داشت. پرسهزنی در کتابفروشیهایش را از یک فنجان قهوه در روز اول شهریور 1402 در کتابخانه مرکزی دانشگاه ما، شروع کرد و همینطور دارد در شهرهای مختلف پرسهزنی در کتاب را ادامه میدهد و امیدوارم که پرسههایش پر دامنهتر شوند. یک روزی لطف کرده و نشسته و در شهریورهای دلگفتهها پرسهای زده و نتیجه را به شرح زیر تقدیم علاقهمندان دلگفتهها کرده است:
********
سلام برادر، خوبید؟ بوی ناب کتاب با طعم قهوه دلپذیر دله جنوب روایتی از دنیای کتاب و مشاهدات، دیشب به پایان رسید. این هم تقدیم به روی ماه شما دوست خوب و نازنینم که نتیجه نشست دوستانه و نگاه متفاوت به دنیای کتاب از پنجره کتابخانه مرکزی دانشگاه شهید بهشتی و گشت و گذارهای تهرانگردی در چند سفر اخیر است.
کاش فرصت مصاحبتها و همنشینیها بیشتر میشد تا نه تنها از رهگذر این سفرها، ره آوردهای بیرونی به دست آوریم بلکه سفری متفاوت به دنیای درون نیز داشته باشیم. دیشب بعد از سالها سری به وبلاگ دلگفتهها زدم و با مرداد 86 از اهواز تا ونیز و ایکاروما 2022 همسفر خاطرات شیرین و دلپذیرت شدم. و چه زیباتر شد وقتی با سیالیت نوشتهها، زندگی و اندیشهها هم کلام شدم. با نوشتار دلایل توجیهی عضویت علمی دانشجویان به فکر فرو رفتم و چه افسوسی خوردم که این سالها، مشارکت دانشجویان در فعالیتهای علمی کم رنگ شده است. دلایل متفاوتی دارد که نیاز است واکاوی شود. پیامت را برای فارغالتحصیلی دانشجویان اهواز خواندم و شادی وصفناپذیر از خوشهچینیهای آنها از معرفت و دانایی را با عمق جان دریافتم و در شادی تان شریک شدم. تناقض های تربیتی را در اردیبهشت 1385 دیدم. به درستی مسائل مرتبط با بنیاد خانواده ها، افزایش آمار طلاق، بزهکاری ها را مورد واکاوی قرار داده بودید. دغدغهتان را نسبت به کتابخانههای عمومی استان خوزستان را خواندم. درد مشترک امروزی مان در مورد نادرستی مسیر کتابخانههای عمومی و پیشنهادهای ارزندهتان را که به زیبایی اشاره داشتید، پسندیدم. معرفی کتاب "نه تر و نه خشک" هوشنگ مرادی کرمانی را نیز دیدم. جملات کوتاه عمیق و فلسفهسازِ زندگی را، آغازی درست برای تبیین لذت بردن از مسیر دوره دکتری در زندگی دانسته اید و توجه به گروه های کتابداری که به آن اشاره داشتید. دغدغه هایت در سال 86 نسبت به جایگاه استاد و دانشجو، پیشنهادت برای قاعدهگذاری کتابهای ترجمه به استاد پوری سلطانی (یادش مانا) و "خوب، بد، کمی خوبتر" در بداقبالی نام ها در خبرنامه انجمن نشان از دقت و نگاه متفاوت نسبت به خواندن مطالب نشان میداد. تفریحات سالم دوره دکتری، معرفی کتاب های که خوانده اید تحت عنوان "ناقله های خواندن: از لا به لای میل های رسیده" در مهر 1386 با دقت خواندم. چه کتابهای ناب و دلنشینی معرفی کرده بودید. لذت بردم. پیشنهادات برای نوشتن پروپوزال توسط دانشجویان را کاربردی یافتم. راهکارهای کاربردی درباره افزایش میزان رویت و کاربری سایت ها در شهریور 1387 را مفید دیدم. نکات کاربردی که درباره ترجمه پیشنهاد داده بودید، راهنماییهای ارزنده ای بود و بسیار کاربردی اشاره داشتید، باشد که بیشتر مورد استفاده فرار گیرد. نکته ای که خدمتتان عرض کنم این است که سرنوشت ترجمه با توجه به هوش مصنوعی به کجا خواهد رسید؟ دلنوشته زیبا و نوستالژیک را که در شهریور 1388، به قلم یکی از دوستان، در وبلاگ خود قرار داده بود، قابل تحسین بود. ما نیاز به نگاه های متفاوت و تعیین سرنوشت و انتخاب مسیر درست داریم. به شهریور 1390 رسیدم. ایمیل گلایهمند و به حق همسرت و پاسخ زیبایت و اظهار تاسف و شهامت در پذیرش اشتباه و عذرخواهیت را خواندم و در دلم تحسینت کردم. گاهی وقتها یک کلمه معجزه میکند. خاطرهبازیهایت را در شهریور به دقت خواندم. همیشه به خاطر وجود دوست نازنین و اندیشمندی چون تو خدای را شاکرم. انسانی اندیشمند و الگویی مناسب برای نسلهای کنونی و آینده. دغدغهات برای تدوین روز شمار حوزه کتابداری و اطلاعرسانی را به جا دیدم. باشد که این ایده کاربردی روزی نه چندان دور تحقق یابد. گریزی به شهریور 1391 زدم. حرفهایت در کوچ دکتر اسماعیل حبیبی را خواندم و یادم افتاد که ناگهان چه زود دیر می شود و ای کاش تا هستیم بیشتر قدر یکدیگر می دانستیم. دلنوشته سفرت با اتوبوس و خرابی آن و خواندن کتاب در خنکای سایه درختان، به دلم نشست و چه خوب است که همیشه و در همه جا کتاب همراه ما باشد. شهریور 1392 با مطلب گردو پوشاجنه و خاطرات گذشته دوران کودکی، چه زیبا به رشته تحریر درآمده بود و از صمیم قلب تحسینت نمودم. به شهریور 1393 گریزی زدم و نوشته آن علم که در مدرسه آموخته بودم را به دقت خواندم. راستی مدرسه می تواند جایی برای پروردن آدم ها باشد، به شرطی و شروط ها باشد. به شهریور 1394 آمدم تا دوباره مروری کنم با تو بودن را، چون شهریور یادداشت نداشتید به مرداد آمدم. بعد از سالها فعالیت در زمینه وبلاگ نویسی دلنوشته زیبایت تحت عنوان "آش با سس عقرب" را خواندم. با وفایی وبلاگ را بعد از 18 سال به چشم خود دیدم. چه وفادارانه مطالبت را امانتداری کرده بود. به شهریور 1396 رسیدم. با شما تا ورشو همسفر شدم. در تراس آپارتمانی که به اتفاق خانواده نشسته بودی، کنارتان نشستم و در دنیای خیالی، از قهوه های فرانسه که همیشه به راه بود، نوش جان کردیم. ممنون که ما را به ورشو بردی و قدم به قدم در لذت خود، شرکت دادی. با هواپیمای قطر از ورشو و ورتسلا همسفر شدیم و خاطرات ورشو با ورودت در غروبی زیبا و کمی سرد و نیمه بارانی و مه آلود را مرور کردیم و لذت بردیم و از تجربه های سفرت بسیار آموختیم. در شهریور 1397 با 180 روز شیرین رفته و 180 روز طعم نیامده همراه شدیم. روایت آخرین روز تابستان و ابرهای بی بارانِ گُله به گُله در آسمان و طعم گس پاییز، تماشای توچال و هیاهوی زندگیِ پنهان در درههایش که در صلابت و سکوت قله خاموش می شود، را در ذهنم مرور کردم و به یاد سفرهای اخیر و کوهنوردی در توچال و هم قدم شدن و گفتگو پیرامون موضوع های مورد علاقه افتادم. به دلم نشست. مطلب بعدی، فقط بخواه را مرور کردم، راستی، فقط یک چیز درست است؛ اینکه آن ها خواسته اند، هنوز هم می خواهند. در شهریور 1398 همسفر مجازی شما به آتن شدم. به راستی بازگشته ام از سفر، سفر از من باز نمی گردد. با شما در عربمحله قدم زدم. نمایشگاه را با هم دیدیم. در میدان سینتگما مراسم رقص شبانه جوانان را به تماشا نشستیم. شب فرهنگی ایفلا رفتیم. کتابخانه ملی یونان را نیز بازدید کردیم. سفر بعدی که در دنیای مجازی با شما همسفر شدیم، سفر مسکو در شهریور 1400 بود. شهر مجسمه ها، دیدن روح هنر، عظمت و امپراطورانهاندیشی را در کنار تمیزی بی حد و حصر مسکو دیدیم. راه آوردهای ارزشمند سفرت به مسکو را به دقت خواندم. ممنونم که ما را در سفرت، شریک کردی. آخرین سفر را در شهریور 1401 دیدم. خاطرات سفرم به ایتالیا زنده شد. ساعتها گذشته و من غرق در وبلاگ زیبا و مطالب آموزنده و دلنشینت شدم و گذشت زمان را احساس نمی کنم. چه زیبا و هنرمندانه تجربیات را به یادگار، ثبت کردی. بی دلیل نیست می گویند، تنفس شروع زندگی است، عشق قسمتی از زندگی است و دوست خوب قلب زندگی است.
تندرست و مانا و شادکام زی.
منتظر مطالب جدیدت هستم.
عبدالرسول خسروی 4 شهریور 1402
دل گفته ها...
ما را در سایت دل گفته ها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : czabedinie بازدید : 87 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 15:20