اینجا ورشو (7): ایفلا 83 م: کلید هتل در زنگ دوچرخه

ساخت وبلاگ

راس ساعت 11.53 دقیقه به ایستگاه مرکزی قطار ورشو رسیدم و با اینکه با گوگل مپ قبلا چک کرده بودیم ولی پیدا کردن ایستگاه اتوبوس در بین شلوغی زیاد ورشو و مردم عجول پایتخت نشین خیلی سخت بود. ضمن اینکه، به نسبت ورتسلا مردم کمتری زبان انگلیسی می دانستند. خلاصه اتوبوس 160 را پیدا کرده و سوار شدیم و با اینکه خودمان ایستگاه دیگری مد نظرمان بود، با راهنمایی یک نفر در ایستگاهی پیاده شدیم که چندان گزینه مناسبی نبود و مجبور شدیم مسیری را پیاده طی کنیم تا به هتل برسیم.

وقتی آپارتمان را که تقریبا ده طبقه بود پیدا کردیم، در پیاده رو خانمی به سراغمان آمد و پرسید من از طرف Ewa هستم (همان کسی که ایمیلی با او در ارتباط بودیم) که اول متوجه نشدیم چه می خواهد. راهنمایی کرد و به سمت ساختمانی به شدت قدیمی رفتیم که با هتل ورتسلا از نظر شیک بودن کمی متفاوت بود. این توی ذوق زدگی وقتی تکمیل شد که دیدیم در آسانسور با یک دستگیره باز می شود و توی آن هم دری دولنگه و چوبی هست که باید حتما بسته شود تا آسانسور حرکت کند. جالب اینکه وقتی به طبقه سوم که آپارتمان ما بود رسیدیم، در آسانسور باز نشد و وحشت کردیم. دوباره رفتیم پائین و برگشتیم تا باز شد. بر خلاف ظاهر بیروی ساختمان، داخل آپارتمان که معلوم بود به تازگی بازسازی شده است به شدت تمیز و مدرن و زیبا بود. ضمن اینکه همه امکانات ضروری و عالی برای اقامت را داشت. یک تراس کوچک هم داشت که برای استفاده از هوای عالی ورشو (البته کمی هم سرد) و دیدن قسمتهایی از شهر خوب بود.

این شکل از تجارت و هتلداری هم خیلی جالب است. همه چیز تقریبا مستقل اتفاق می افتد و شما مستقیما با کسی که اجاره دهنده است مرتبط میشوی و سایت بوکینگ هم درصد خودش را بر می دارد. چون بعد از رزرو خود صاحب آپارتمان ایمیل می دهد که می آیید یا خیر و اینکه کلیدها را کجا بگذاریم و این حرفها. وقتی هم شما می خواهید بروید، می گویند که کلید را کجا بگذارید و خلاص و دیگر نیازی به چک و تحویل و این حرفها هم نیست.

در ورشو اولین چیزی که نظر ما را جلب کرد تقابل سنت و مدرنیته بود. همین که پایمان را از پله های ایستگاه قطار بیرون گذاشتیم، یک عالمه ساختمان بلندمرتبه و زیبای شیشه ای و مدرن با طراحی های زیبا دیدیم. در بین این همه ساختمان و مدرنیته شهری، یک آسمانخراش خیلی خاص جلوه گری می کرد که با معماری سنتی و تاریخی زیبایی درست شده و از همه ساختمانهای بلند مرتبه شهر یک سر و گردن بالاتر بود. ساختمانی که بعدا فهمیدیم موزه صلح، قیام، عروسکها و تکنیک را در خود دارد و برج اصلی آن که حدود 400 متر ارتفاع دارد متعلقه به علم و فرهنگ است. ورشو هم با همه پایتخت بودنش آرامش خاص خود را دارد. مترو، تراموا و اتوبوس در همه جای شهر فراوان است و هر طرف بخواهی بروی به یکی از آنها برخورد می کنی. بعد از ظهر را به بخش تاریخی شهر اختصاص دادیم. البته قبل از آن دوری زدیم که ببینیم می شود هتلی دست و پا کرد یا خیر. یک هتل آپارتمان را از روی بوکینگ پیدا کردیم که به نظر جالب می آمد. با کمک گوگل مپ (که نعمتی است از نعمات عالی) به سراغش رفتیم و هر چه گشتیم راهی به آن نیافتیم. از نگهبان کوچه آن پرسیدیم و ایشان هم زنگ زدند و متوجه شدیم که فقط باید از طریق رزرو به این آپارتمانها دست پیدا کرد. یکی دو هتل مثل وستین و مادیسون را هم دیدیم و پرسیدیم که هم اتاق برای 4 نفر به سختی پیدا می شد و هم قیمتها وحشتناک بود.

با اتوبوس به قسمت تاریخی و زیبای شهر رفتیم و چون عصر بود اغلب جاها مثل قصر تعطیل بود اما کلیسا و بخشی کوچک از دانشگاه را دیدیم. همین طور محل زندگی و گذر شوپن (معروف به شاعر پیانو) که مردم لهستان خیلی به او ارادت دارند. جایی وسیع با ساختمانهای قدیمی رنگارنگ و سنگ فرش است که دورنمایی خیلی زیبا دارد. مردم هم از همه طیف و رنگ و کشور در آن هستند. گروه های مختلف موسیقی زنده اجرا می کنند. برخی شعبده بازی می کنند و دو جوان هم با توپ فوتبال کارهای عجیب و غریب و جالب انجام می دادند. کسی با چوب و تور بزرگ حباب درست می کرد که بچه ها هیاهویی راه انداخته بودند. همه چیز عالی و دلنشین و قدم زدنی به یاد ماندنی.

در آنجا هاستلی را دیدیم و رفتیم پرس و جو کنیم. تا حالا در مورد هاستلهای اروپایی شنیده بودم اما ندیده بودم. جالب بود که در یک اتاق 4 تخت دو طبقه بود که شما یک تخت و یک کمد اجاره می کنی و هر تخت هم پرده دارد. برای هر نفر 77 زلوتی (حدود 80 هزار تومان) که اگر کسی مجرد باشد و دنبال جهان گردی ارزان باشد گزینه خوبی بود اما با سختی های دستشویی و حمام و آشپزخانه مشترک.

در هتل دیده بودیم که ساندویچ ساز هست. اینجا هم که کالباس و سوسیس را می شود به عنوان غذایی واقعی در نظر گرفت و بدون اینکه وقتی دندان روی آن می فشاری صدای گربه بشنوی، یک غذای خوب بخوری. به همین خاطر کالباس و پنیر و مخلفات گرفتیم و با ساندویچ ساز اسنکهای خیلی خوشمزه درست کردیم. جالب این بود که ساندیچ ساز شکل میکی موس و ایموجی های موبایلی روی نانها حک می کرد که خیلی هیجان انگیز بود.

هتل خودمان هیچ رقمه جا نداد چون کس دیگری آن را برای شنبه از ظهر به بعد رزرو کرده بود. حالا که مجبور شده بودیم، گزینه های مختلف و بدون کنسل آزاد هتلها را تست کردیم و بالاخره هتل آپارتمانی را که تبلیغش ویوی عالی به منطقه مرکزی شهر بود پیدا کردیم. قیمتش هم خیلی عالی بود اما دیگر بعد از رزرو امکان کنسلی نداشت. بعد از رزرو هتل پیغام جالبی آمد که نوشته بود آپارتمان 9 در طبقه 7 خیابان ماسلوسکا 84 آدرس است. کلیدها را هم در درون زنگ دوچرخه رنگی که آنجا پارک است می گذاریم. واقعا شاخ در آورده بودیم که این چطور جایی است. معمولا ورود به هتلها ساعت 14 است و تخلیه هم 11 قبل از ظهر. قبلا به هتل خودمان گفته بودیم بیشتر بمانیم و پذیرفته بود تا ساعت 13 بمانیم. اما ساعت ده دیدیم که همه چیز را دوباره بسته ایم و چمدانها هم آماده است و دیگر نمی شود رفت و شهر را گشت. از طرف دیگر گفته بود کلید توی زنگ دوچرخه رنگی دم در است. پس این یعنی اینکه کسی آنجا نیست. آدرس را پیدا کردیم و با اتوبوس به ایستگاهی رفتیم که وصل به مترو می شد. آنجا پیاده شده و پرسان پرسان رفتیم به سوی مترو تا آن را هم در لهستان تجربه کنیم. غافل از اینکه چه ماجرایی در کمینمان است.

سیستم حمل و نقل عمومی لهستان هم مثل آلمان بر اعتماد استوار است و کسی از شما بلیط نمی خواهد. اما باید بلیط داشته باشید و وقتی سوار مترو، تراموا یا اتوبوس می شوید خودتان بلیط را معتبر کنید. آنقدر گیج و منگ شده بودیم و استرس جای جدید و استقرار داشتیم و نگران بودیم که پیدا کنیم اصلا حواسمان به بلیط نبود. همه مردم هم بدون بلیط زدن می رفتند به ایستگاه مترو. ما اصلا یادمان نبود که بلیط بگیریم. به همین خاطر رفتیم و سکو را پیدا کردیم (البته بی آسانسور و با چمدان از پله ها) و سوار مترو شدیم. خوش و خوشحال از مترو پیاده شدیم که دو مرد قلچماق با کیف و دستگاهی به دست جلویمان ظاهر شدند. فرمودند بلیط که یک هو به خودمان آمدیم بلیط نداریم. گفتیم نداریم و گفت باید جریمه بدهید. پاسپورتها را خواست و مجبور شدیم چمدانها را زمین بگذاریم و پاسپورتها را بدهیم. توضیح دادیم برای کنگره آمدیم و با این کارت کنگره گفته بودند رفت و آمد رایگان است اما تاثیری نداشت و گفت که نفری 162 زلوتی (حدود 170 هزار تومان) باید جریمه بدهید. هر چه گفتیم تجربه نداشتیم و خام شدیم و این حرفها به خرجش نرفت. گفتیم یورو قبول می کنی گفت نه و ما را راهنمایی کرد به صرافی که پول تبدیل کنیم و خسارت را یعنی 652 زلوتی (حدود 700 هزار تومان) بدهیم. ضمن اینکه گفت اگر بیشتر از نیم ساعت بشود برای هر نفر می شود 200 زلوتی و بهتر است که زودتر پول را بدهیم.

نشان به آن نشان که تمامی پول را تا قران آخر گرفت و رسیدی را به امضاء ما رساند و رسید دیگری بهمان داد و دلمان را حسابی کباب کرد. بعد از اتمام عملیات پول سر گردنه ای، آدرس را از جناب مامور پرسیدیم و راهنمایی کرد که اگر دنبال هتل نووتل که همان بالا است، بگردیم می توانیم پیدا کنیم. خسته و کلافه رفتیم سراغ هتل. طبق آدرس و چیزی که گوگل مپ می داد باید در همان حوالی می بود و تابلوها هم خیابان 84 را می دادند ولی چیزی پیدا نمی شد و هیچ کس هم از چنین جایی خبر نداشت. بعد از نیم ساعت گشتن و کلافگی یکباره دوچرخه ای را که کناری پارک بود دیدم و یاد عکسش افتادم. به سمتش رفتم و زنگ آن را باز کردم و دیدم که بلهههه. کلیدی درون آن است. دری هم آن نزدیکی بود که با کلید باز شد و نزدیک بود از شادی سر به سقف بکوبیم. رفتیم بالا و در دیگری مربوط به راهرو تراس مانند جلوبازی بود که ورودی اتاقها در آن راهرو بود و با همان کلید باز می شد. بعد هم در آپارتمان که ما را به آرامش می رساند.

نوشته شده در هواپیمای قطر از ورشو به دوحه در ساعت 1.30 دقیقه به وقت ورشو و 4 به وقت ایران در روز یکشنبه 5 شهریور 96 در هنگام عبور از خاک ایران و در نزدیکی شیراز (باید برویم دوحه و دوباره همین راه را برگردیم تهران). در حال فرود در فرودگاه دوحه.


برچسب‌ها: ايفلا, لهستان, ورشو, رود وسلا, بلیط دل گفته ها...
ما را در سایت دل گفته ها دنبال می کنید

برچسب : اینجا,ورشو,ایفلا,کلید,دوچرخه, نویسنده : czabedinie بازدید : 163 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 17:09