یکشنبه 3 شهریور از راه میرسد و صبح هم با صبحانه رنگارنگ و غیررژیمی هتل شروع میشود. لوبیا و نوعی برنج، بیکن و سوسیس و کالباس، پنیر فتا و پارمیزان، زیتون فراوان (البته سیاه و خیلی شور) و پودینگ و مربای انجیر و پوست پرتغال و خاگینه و صد البته قهوه عالی (اینجا کوفی صدایش میکنند). فکر میکنم پلاستیک روی سوسیها را نمیگیرند و همانطور سرخ میکنند که خیلی بد است. اینها باعث شده که معجون ارده و عسل و شیره توت و انگور و انجیر خودم باد کند. اگر غذا کم بیاورم میآیم سراغ این معجون دوست داشتنی.
ساعت 10.30 امروز قرار است افتتاحیه رسمی ایفلای 85 باشد. با مترو سه ایستگاه میروم و به وقت میرسم. اما به سراغ پوستر نمیروم و در طبقه پائین در سالن جا خوش میکنم. قبل از ورود خانمها و آقایانی با لباسهای سنتی و محلی هستند که دیدن سنتی بودن آنها لذت بخش است و با آنها عکس میگیرم. عظمت جمعیت 3500 نفری که از حدود 147 کشور دنیا آمدهاند اینجا معلوم میشود. خیلیها هم هدفن ترجمه همزمان میگیرند. از جمله خانم بغل دستی من که صدای هدستش آرامش را از آدم میگیرد. با همه شلوغی جمعیت و سالن اما عاشق این برگزاری مراسم خارجیها هستم. روی سن به آن بزرگی فقط یک تریبون است که لوگوی کنفرانس رویش چسبانده شده. دیگر هیچ به نر و خیر مقدم و هیچ چیز مزاحم و حاشیه ای دیگری نیست. سخنرانها بعد از معرفی میآیند وسط سن که تریبون هست و با صحبت کوتاه و وقت شناسانه ای میروند. هیچ کس هم به هیچ روی بر روی سن حرکت و رفت و آمد نمیکند. نمیدانم عکاسان و خبرنگاران کجا هستند که هیچ مزاحمتی از آنها نمیبینیم. شلوغی و تجمع آنها اصلا وجود ندارد. وقتی قرار است که رقص برگزار شود دو آقای غول پیکر با تیشرت مشکلی میآیند روی سن که یک خانم هم همراهشان است. خانم لیوان آب روی تریبون را بر میدارد و آن دو تریبون را میبرند. یک نفر دیگر هم کنار سن نشسته و سیم میکروفون را جمع میکند. سریع، راحت و بی حاشیه و بگیر و ببند. اگر روزی این اتفاق بر روی سن مراسم کشور ما بیافتد واقعا شاهکار میشود. در ایران 2000 نفر می آیند روی سن، در گوش مجری چیزی می گویند، برگه می دهند و .... یادم هست در یکی از جلسات رسمی آنقدر آدمهای مختلف آمدند و در گوش مجری حرف زدند و توصیه و سفارش کردند که یکباره عصبانی شد و شروع کرد به داد زدن. بی برنامگی همین می شود که باید همان لحظه روی سن همه چیز را هماهنگ و درست کرد.
یکی از سخنرانها معاون وزیر فکر کنم فرهنگ یونان بود. به چشم خواهری ماشاء الله بلندبالا و زیباروی و خوش لباس. تمام تصوراتم از معاونان وزیر را به هم ریخت. برای ما معاون وزیر تعریف و استاندارد دیگری دارد. مراسم با اجرای آنتیگونه و نمادسازیهای زیبا و نمایش اپرایی ادامه پیدا کرد. بعد هم رقص و آواز زیبای سنتی با لباسهای محلی از جنوب و شمال و شرق و غرب یونان و جزایر آن ادامه پیدا کرد. رقص و آوازشان مثل کردی خودمان بود و این قرابت فرهنگی جالبی را برای ما تداعی میکرد. دوستان ایرانی در طبقه بالا هستند و تا بعد از مراسم آنها را نمیبینم.
وقتی بیرون میآییم ظهر شده. دوستان ایرانی راهی ناهار میشوند. میروند میدان سینتگما که مک دونالد میل کنند. من میروم سراغ چسباندن پوستری که با آقای دکتر اصنافی و آقای دکامئی کار کردهایم. متاسفانه علی رغم اینکه گفته بودند همه چیز برای نصب موجود است اصلا وضع خوبی در آنجا نیست. شش تکه کوچک چسب به درد نخوری به هر کس میدهند که اصلا کارایی ندارد. با چاقوی همه کاره خودم شروع میکنم و چسبهای روی قاب پوستر را دوباره بازیافت میکنم و پوستر را در جایگاه شماره 3 برپا میکنم. پوسترهای جالب با طراحی و ایده های قشنگی هست. یک نفر پوستر را روی جنس پارچه تهیه کرده و آورده. کم حجم و قابل حمل و راحت. روی بعضی کیو آر کد گذاشتهاند که لینک میشود به فول تکس مقاله. ایده های طراحی و کار پوستری همیشه جالب است.
بازدید از نمایشگاه جانبی هم همیشه جذابیتهای خودش را دارد که به آن مشغول میشویم. به ویژه به خاطر کارهایی که دارم اسکنرهای جدید که خودش اسکن میکند و به صورت خودکار ورق هم میزند خیلی جلب توجه میکند. چند مدلش را اینجا دیدم که برای کتابهای خطی و منابعی که نخواهیم برش بزنیم خیلی عالی است. دستگاهی هم بود که کتابهای را گردگیری میکرد. دستگاه میکروفیلم و میکروفیش ساز هم بود. همه تجهیزات دیگر هم جذاب و دیدنی بودند. بعد هم قرار بود دوستان برای شناسه و کنگره انجمن ویدئو تهیه کنند که با همراهی آنها با چند نفر آشنا شدیم.
مراسم تمدید عضویت کتابخانه مان هم در ایفلا به انجام رسید. سال گذشته با هزار و یک مصیبت توانستم مدارک لازم برای عضویت را جور کنم. اما امسال یوروی رسمی خریدم و با خودم آوردم. بعد از پرداخت هزینه بلافاصله عضویت فعال شد و ایمیل آن به همکاران کتابخانه رسید. جالب است که هزینه عضویت کتابخانه ما 551 یورو شد و عضویت کتابخانه ملی هم همینقدر است. برگه حق رای در انتخابات چهارشنبه را هم به ما دادند. بحث عضویت انجمن در ایفلا هم مطرح شد و سابقه ای از تلاشهای قبلی مان در این زمینه گفتم. آقای دکتر زمانی خیلی فعال و پیگیر دنبال قضیه را گرفتند. حداقل 259 یورو هزینه عضویت سالانه است اما همه اعضایی که از طرف انجمن شرکت کنند حداقل 25 درصد تخفیف شرکت در کنگره ایفلا میگیرند.
از صبح کلی رفت و آمد و وارمر غذا و گیلاس و لیوان در جاهای مختلف قسمت نمایشگاهی میگذاشتند. از حدود ساعت 4 شروع کردند به آوردن فینگر فودها و نوشیدنیها. دلمه، جوجه معرکه و خوشمزه، گوجه و پنیر و خیار، شامی، انواع شیرینی و انواع نوشیدنیها در همه جا بود و پذیرایی مفصلی از مهمانها کردند. آنهایی که اهل نوشیدنی های منشوری بودند هم حسابی دلی از عزا در آوردند. چون ظاهرا اینطور جاها از نوشیدنی های درجه یک و برندهای معروف استفاده میشود و همین باعث میشود که خیلی طرفدار داشته باشد.
از محل کنفرانس خارج شدم که برم تپه فیلوپوپو را ببینم. سه ایستگاه رفتم و دیدم که رسیدهام به میدان موناستیراکی. از قبل دنبال خرید بودم و حالا نطلبیده رسیده بودم اینجا که آن را مراد تلقی کردم. به نسبت جاهای دیگر قیمتها خوب بود و خریدهایی کردم. اما دیدم که هی میگویند داریم میبندیم و تعجب کردم چون روزهای قبل بیشتر باز بودند. فهمیدم به خاطر یکشنبه است که زودتر تعطیل میکنند. آمدم میدان سینتگما. یک آقای موزیسینی آنجا مینواخت. یک ساعتی نشستم و رفت و آمد مردم و شور این شهر را دیدم و موسیقی شنیدم. حال خوبی بود. شهری که زنده باشد آدم را هم زنده میکند و حال زندگی میپراکند.
آخر شبها که لایکهای پستها و نظرات اینستاگرام و فیس بوک را که نگاه میکنم، قشنگ معلوم است که اهالی آمریکای شمالی و کانادا و جنوبی در انتهای شب ما تازه بیدار شدهاند و دارند استوی و پستها را میبینند و لایک میکنند.
دل گفته ها...
ما را در سایت دل گفته ها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : czabedinie بازدید : 231 تاريخ : جمعه 5 مهر 1398 ساعت: 1:26