اینجا آتن 3: ایفلای 85ام: دوربینهای خیانت کار

ساخت وبلاگ

امشب که قرار بود مطالب دیروز را تکمیل کنم و امروز را هم اضافه کنم، به خاطر نوشتن مطلبی که خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در مورد ایفلا خواسته بود عقب افتاد. حالا ببینم این نصف شبی تا کجا جان خواهم داشت و دوام می‌آورم که بنویسم و از مطالب عقب نیافتم.

هوای مدیترانه ای اینجا با آن درختان زیتون خبر از بادهای شدید می‌دهد. امروز هم بادهایی اینجا می‌وزید که کم مانده بود آدم را از جا بکند. درختان کم جان و کم برگی اطراف آکروپولیس هستند که به هیچ وجه کفاف دهنده سایه لازم برای فرار از آفتاب سوزان را ندارند. اگر باد نیاید، همه مردم آب می‌شوند و می‌میرند از زور گرما و عرق و شرجی. خوشبختانه باد می‌آید و باید مراقب باشی که دوربینت یا کلاه و وسایلت را باد نبرد. راهی دیدار این دردانه تاریخ جهان شدم. با قلبی مملو از رویاها و همان حکایت زندگی کردن رویاهای دور و دراز.

بگذارید یک اعتراف خودمانی بکنم. اگر پانصد دفعه دیگر هم تاریخ و جغرافی و باستان شناسی بخوانم هرگز و تا ابد فرق بین پارتنون، آگورا، آتنا و ... را نخواهم فهمید. به همین خاطر دیشب هر چه کردم که بنویسم چون می‌خواستم اطلاعات دقیق به دست بدهم نشد که نشد. اما حالا هم که دوباره آمدم بنویسم دیدم که این‌ها را آنطور که باید نمی‌شناسم. حالا به من چه که کی و چطور و به چه اسمی اینجا را ساخته‌اند که از قله توچال بالارفتن سخت تر است یاد گرفتن این اسامی و تاریخ باستان.

من روایت خودم را می‌نویسم و حتما دوستان به راحتی با یک جستجوی کوچک می‌توانند همه این اطلاعات تاریخی را به دست بیاورند. من رسالتم ایستگادن و تا کمر خمر شدن در مقابل همت و اراده مردمان آهنین جانی است که با هیچ امکاناتی جز زور بازو و البته شلاق سر خدمتکاران، صخره های سنگ مرمرین را که امروز باید سنگ برهای الکترونیکی غول آسا ببرند و جرثقیل‌های غول پیکر بردارند و کمرشکن های چندین اسب بخاری حمل کنند را بریده و صیقل داده و حمل کرده‌اند و با آن ساختمان‌های عظیم و سر به فلک کشیده سنگی و هنری ساخته‌اند. ما الان کی همت و جربزه چنین کارهایی داریم. هنر الان ظریف و کوتوله است. مثل ماشین‌هایمان، مثل خانه‌هایمان، مثل زن‌هایمان، مثل گردن بندهایمان و غیره و غیره. حیرت می‌کنم وقتی کنار تخته سنگی محکم می‌ایستم و هر چقدر دست دراز می‌کنم می‌بینم بغل من که هیچ، بغل سه مرد درازدست لازم است تا دور این ستون را به بغل بگیرند. آن وقت نه یکی و دوتا که صدها ستون و سنگ های خارای تریلی‌بر را در بنای چنین ساختمانی زیبا به کار برده‌اند.

آکروپولیس دژی شهری بوده که بر روی تپه ای بلندتر از دریا و دشت‌های اطراف ساخته شده است. درست مثل همه قلعه های دیگری که در ایران و دنیا دیده‌ایم. مثل قلعه رودخان در رشت، زیگورات در شوش و همچون قلعه ای در حلب سوریه و ارگ بم. اغلب این دژهای محکم نیز گفته می‌شود که از زیر تونل‌هایی دارد که راه به شهر می‌برند برای آذوقه هنگام جنگ و فرار در بدترین شرایط شکست. اینجا هم به عنوان شهری که باید مواظبت می‌شده بر روی صخره های سنگی طبیعی ساخته شده اما ستون‌های سفید و بزرگ و سنگ‌های چندین تنی در آن به کار رفته. در ورودی هم سنگ‌های طبیعی دارد و هم سنگ فرشی که هر کدامش یک نوع سنگ است و زیبایی خاص خودش را دارد. در حدود 3000 سال پیش این همه سنگ را آوردن و شروع به ساخت بنایی با این عظمت و بلندی و قدرت خیلی همت و پیگیری می‌خواسته است. نمی‌دانم چقدر طول کشیده اما واقعا حیرت آور و زیباست. تازه فقط خود بنا به تنهایی نبود که ساخته و مسقف و قابل استفاده شود. تمامی سر ستون‌ها زیرسقفی ها ظاهرا مجسمه های زیبای سنگی بوده که الان مقدار اندکی از آن‌ها باقی مانده است.

در این مجموعه هم مسائل سیاسی و شهرسازی مطرح بوده و هم مسائل مذهبی و معبدسازی. مقداری از ستون‌های زیبا و بخشی از سردرها باقی مانده اما عمده بنا تخریب شده و ریخته. نوشته بود که خیلی از سنگ‌ها و ستون‌ها را انگلیسی در همان اوایل کاوش‌های باستان شناسی برده‌اند. درست مثل تخت جمشید ما. چیز خیلی جالب در جای جای آتن و به ویژه اطراف و اکناف آکروپولیس، وجود صدها قطعه سنگ و آثار باستانی است که گاه در کنار یک رستوران یا کافه ای قدیمی باکمی فنس از جامعه جدا شده و همینطور روی هم گردآوری شده. در خیلی از جاها نه بازسازی وجود دارد و نه سقفی بالای سر این سنگ‌های بدبخت است. فکر می‌کنم یونانی‌ها از بس که بازسازی و نگهداری کرده‌اند دیگرخسته شده و رهایشان کرده‌اند به امان خدا.

سالن روبازی که همه آن را با اجرای کنسرت معروف و بزرگیانی که به نظرم در سالهای 2005 اجرا کرد می‌شناسند، نمونه ای زیبا از یک سالن نمایش آن هم روباز و خوش آب و هوا است. کنگره های سنگی اطراف و نشیمن‌های سنگی و نظم داخل آن که در حدود 3000 سال پیش ساخته شده، نشان از نبوغ و همت این ملت دارد. باغات و درختان سرسبز آتنی همه پیدایند و در پس زمینه آسمان آبی و این اثر معماری بزرگ، بیانگر جنگندگی بشر و همت و هنر اوست.

جماعت خیلی زیادی هجوم آورده‌اند و با اینکه ساعت حدود 4 بعد از ظهر گرم تابستانی است اما کسی اهمیت نمی‌دهد و زیر آفتاب و باد می‌خواهند خودشان را به بناهای بالاتر و بالاتر رسانده و دوستان و پروفایلهایشان را با عکس‌هایی از یکی از خاص‌ترین و منحصر به فردترین جاهای جهان تر و تازه کند و فتیله قپی و پز را تا منتهی علیه ممکن بالا بکشند.

به نظرم دوربینها به طور کلی و دوربین‌های موبایل به شکل خاص‌تر، خیانتی بزرگ به بشریت و فرهنگ کرده و می‌کنند. از یک طرف با هر قابلیت پیرفته ای و با هر تکنیک علمی و با هر ذوق خدادادی هنری که عکس بگیرید، یک اثر هنری زیبا خلق کرده ای، اما حقیقت را خیلی کتمان کرده ای. هر چقدر هم که یک عکس خارق العاده باشد اما بازهم نمی‌تواند جای تصویر حقیقی با چشم را بگیرد. باید این جاهای زیبا و خاص دنیا را فقط رفت و دید. عکس‌های دوربین‌ها مثل فرزند نامشروعی هستند که هستند اما حقیقت و اصالت ندارند. از سوی دیگر هم، بشر را معتاد زاویه بندی و عمق میدان و تناسب طلایی و ... کرده‌اند. آدم‌ها بیشتر از آنکه ببینند و در ذهن حک کنند فقط به دنبال زاویه بندی و عکس گرفتن هستند. از بیماری سلفی و خودشیفتگی به نمایش گذاشتن پیکره های پروتزی (خدایی در اروپا این عمل‌ها و آرایش‌های آنچنانی و ... خبری نیست) بگذریم.

 

دل گفته ها...
ما را در سایت دل گفته ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : czabedinie بازدید : 235 تاريخ : جمعه 5 مهر 1398 ساعت: 1:26